فرشته کوچک من

خاطره زایمان

  سلام عزیزم همیشه دلم می خواست خاطره زایمانمو بزارم تو وبلاگت تا وقتی بزرگ شدی بخونیشو بدونی چطور اومدی تو این دنیا اما تو نموندی تا بزرگ بشی زود رفتی و منو با غم دوریت تنها گذاشتی اینو یه روز قشنگ وقتی تو بغلم خواب بودی برات نوشتم الان وقتی دیدم دلم خواست بزارم تو وبت تا یادم نره لحظه زیبای تولدتو عزیزم کاش هنوز تو بغلم بودی هلیا جان   امروز 36 هفته ات تموم شد رفتیم تو 37 هفته   دخترم مامان خیلی خیلی حالش بده رفته بودم حموم یدفعه کمرم گرفت همون جایی که به خاطره سرفه های شدیدم درد میکرد طوری که با گریه نشستم رو زمین و به هیچ وجه نمی تونستم از جام پاشم هر طوری بود بابا علی رو صدا زدم اونم خیلی ترسید بهش...
13 فروردين 1392

ای دل

ای دل دیگه تنها باش و بسوز دیگه چشمو به در ندوز آخه اون دیگه پیشت نمیاد رفتش دیگه فکر چشاش نباش دنبال خنده هاش نباش اون دلش دیگه تو رو نمی خواد توی خواب و خیالم هنو دستاتو می گیرم می دونم که نمیای ولی من برات می میرم همه احساس و قلبم تو دستای تو گیره می خوام رها شم از تو عشقت از دلم نمیره عشقت از دلم نمیره دلم سوخت واسه قلبی که عاشقونه دست تو دادم واسه عمری که سوزوندیش ولی باز نرفتی از یادم دلم سوخت دلم سوخت ای دل دیگه تنها باش و بسوز دیگه چشمو به در ندوز آخه اون دیگه پیشت نمیاد رفتش دیگه فکر چشاش نباش دنبال خنده هاش نباش اون دلش دیگه تو رو نمی خواد ای دل دیدی تنهات گذاشت و رفت توی غمهات گذاشت و رفت آره دوست نداشت و رفت رفتش اما عکساش کنا...
13 فروردين 1392

فاطمه

سلام دختر نازم دلم برات تنگ شده هر وقت نوزاد میبینم یاد تو میوفتم دلتنگتم عزیزکم خسته ام نمی تونم درباریه اینده فکر کنم میترسم داداشت هم مثل تو منو تنها بزاره همش استرس دارمو نگرانشم نمی تونم مطمئن باشم که حالش خوبه عزیزکم همش بهت فکر میکنم به لحظه اومدن و رفتنت دیشب شهادت حضرت فاطمه بود کلی برای تو و داداشت دعا کردم دخترم دلم برای چشمای نازت تنگ شده دلم برای وقتی بدن نازتو ماساژ میدادم تنگ شده یعنی واقعا این روزهای خوب یه روزی تو زندگی من بوده یا همش یه خواب شیرین بود یه سراب میترسم خوشحال باشم و وقتی بهش برسم ببینم بازم سراب بوده یعنی میشه من دوباره بچمو بغل بگیرم بدون ترس و استرس دختره شیرینم چرا؟ چرا گل ...
6 فروردين 1392
1